محمد مصدق (۲۹ اردیبهشت یا ۲۶ خرداد۱۲۶۱ - ۱۴ اسفند۱۳۴۵)[۱][۲] سیاستمدار، دولتمرد، نمایندهٔ چند دوره مجلس شورای ملی، و نخستوزیرایران در سالهای ۱۳۳۰ تا ۱۳۳۲ بود.
وی به عنوان رهبر ملی شدن صنعت نفت ایران شناخته میشود چرا که تا پیش از آن، نفت ایران زیر سلطهٔ دولت بریتانیا و به واسطهٔ «شرکت نفت ایران و انگلیس» (که بعدها به «بریتیش پترولیوم» یا به اختصار «Bp» تغییر نام داد) اداره میشد. مصدق پس از کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲، در دادگاه نظامی محاکمه شد و علیرغم دفاعیهٔ مستندی که از کارها و دیدگاههای خود ارائه کرد، به سه سال زندان محکوم شد. پس از تحمل سه سال زندان، به دستور محمد رضا پهلوی، دکتر مصدق به ملک پدری خود در احمد آباد تبعید شد و تا پایان زندگی زیر نظارت شدید دولت، در انزوا و تنهایی زندگی کرد؛ تا اینکه سرانجام در ۱۴ اسفند ماه ۱۳۴۵ بر اثر بیماری سرطان، در سن ۸۴ سالگی چشم از جهان فروبست.[۳]
آغاز زندگی و جوانی
دکترمحمد مصدق در بهار سال ۱۲۶۱ شمسی در یک خانوادهٔ اشرافی و بانفوذ دیوانی در دورهٔ قاجاریه، در محلهٔ سنگلج در تهران به دنیا آمد.[۲][۴][۵]. در مورد تاریخ دقیق زادروز وی، اختلاف نظر است و این مسألهای است که از زمان حیات وی تا امروز وجود داشته؛ با این حال در بیشتر منابع، ۲۹ اردیبهشت، ۳۱ اردیبهشت و ۲۶ خرداد ۱۲۶۱ ذکر شدهاست.[۶] پدرش میرزا هدایت الله آشتیانی وزیر دفتر ناصرالدین شاه از خاندان مستوفیان آشتیانی (میرزا محسن آشتیانی جد اعلای خاندان آشتیانی و از ایل بختیاری) و مادرش شاهزاده نجم السلطنه بنیانگذار بیمارستان نجمیه تهران[۷] نوه عباس میرزا ولیعهد قاجار و نایبالسلطنه ایران بود. به عبارتی مادرش دختر عموی ناصرالدین شاه، دختر شاهزاده فیروز میرزا نصرت الدوله بود.[۲][۸]
۱۶ اسفند۱۲۶۴فیروز میرزا نصرتالدوله که پدر بزرگ مادری محمد مصدق بوده درمیگذرد. چنانچه در آن دوره مرسوم بوده هر گاه یکی از حقوق بگیران دولت در میگذشت دو سوم حقوق او به بازماندگان میرسید و به همین سبب حقوق ۱۲۰ تومانی وی، به محمد میرزا (مصدق) که از سوی مادر، نوه فیروز میرزا به حساب میآمد تعلق گرفت. خود مصدق مینویسد: «هیچ حقوقی یا اضافه حقوقی داده نمیشد مگر اینکه پیشتر محل آن تعیین شده باشد و محل حقوق جدید به این روش معمولاً یک سوم متوفیات بود. به این طریق که هر کسی از دنیا میرفت اگر وارثی داشت یک سوم از حقوق او و الا تمام آن در اختیار دولت قرار میگرفت که به هر کس میخواست میداد...»[۹]
در سال ۱۲۷۰ شمسی، پدر مصدق (میرزا هدایتالله وزیر دفتر) از ناصرالدین شاه درخواست کرد که میرزا محمد (مصدق) ۹ ساله در ردیف مستوفیان زبردست قرار گیرد و در فهرست حقوقبگیران درآید و ناصرالدین شاه آن را پذیرفت.[۱۰]
در تاریخ ۱ شهریور۱۲۷۱ خورشیدی پدر محمد میرزا درگذشت. پسر بزرگش میرزا حسین (از همسر دیگر نه از نجم السلطنه) که سالها به دلیل بیماری میرزا هدایت الله وظایف دفتر شاه را به عهده داشت، رسماً به این سمت منصوب شد. میرزا علی و میرزا محمد، پسران دیگر میرزا هدایت الله به ترتیب «موثق السلطنه» و «مصدق السلطنه» لقب گرفتند.[۲] در همین زمان دو سوم حقوق دوران خدمت میرزا هدایت الله وزیر دفتر بین باز ماندگانش تقسیم شد و به مصدق رسید..."[۱۱]
از تاریخ ۱۶ دی۱۲۷۳ تا ۸ اردیبهشت۱۲۷۴، مظفرالدین میرزا ولیعهد که به رسم معمول دورهٔ قاجار، فرمانروای آذربایجان بود و در تبریز زندگی میکرد به همراه منشی خود میرزا فضلالله وکیلالملک، به تهران سفر کرد و این ۱۱۲ روز را در منزل داماد خودعبدالحسین میرزا فرمانفرما (دایی مصدق) به سر برد. نجم السلطنه با میرزا فضلالله خان وکیل الملک ازدواج میکند و در بهار ۱۲۷۴ خورشیدی به همراه شوهر خود و مصدق و باهمراهی مظفرالدین میرزا از تهران به تبریز جا به جا میشود. مصدق بیش از یکسال در تبریز زندگی کرد و آشنایی او به زبان آذری در این دوران بود.
در سال ۱۲۷۵مظفرالدین شاه پس از قتل پدرش ناصرالدین شاه تاجگذاری میکند. پس از این ماجرا تمامی افرادی که در دربار ولیعهد در تبریز بودند به تهران نقل مکان میکنند. در همان سال ۱۲۷۵عبدالحسین میرزا فرمانفرما علیه علیاصغرخان اتابک معروف به امینالسلطان، اتابک اعظم نخست وزیر، توطئه کرد و چهار ماه پس از به تخت نشستن مظفرالدین شاه با دسیسه اتابک را کنار زدند و پس از آن، کشور بدون صدر اعظم و با زعامت چهار وزیر به شمول وزیر داخله مخبرالدوله؛ وزیر جنگ فرمانفرما؛ وزیر خارجه مشیرالدوله؛ و وزیر مالیه نظامالملک اداره گردید و میرزا فضل الله خان وکیلالملک، منشی مخصوص شاه، فرمان استیفای خراسان را به نام میرزا محمد مصدقالسلطنه صادر میکند.[۱۲][۱۳][۲]
انقلاب مشروطه
همچنین بخوانید:
در بهمن ماه ۱۲۸۲ خورشیدی پیمان جدیدی بین ایران و روس بسته شد که بسیار به زیان بازرگانان و بازاریان بود. در تحصن شاهعبدالعظیم (۱۲۸۴) در ۵ اردیبهشت۱۲۸۴ بازاریان تهران بازار را بستند و به شاه عبدالعظیم رفتند و بست نشستند و در خواست بنیاد کردن عدالت خانه در سراسر ایران را کردند.[۱۴] این بست نشتن در شاه عبد العظیم و ادامه فشارها و اعتراضها به انقلاب مشروطه منتهی شد تا این که مظفرالدین شاهفرمان مشروطه را در ۱۳ امرداد۱۲۸۵ صادر کرد تا همه پرسی تشکیل مجلس شورای ملی و نوشتن قانون اساسی بر اساس خواست ملت ایران انجام بیابد.[۱۵]
به گفته دکتر مصدق در دوره مشروطه «کلمه مستوفی و دزد مترادف شده بود».[۱۶] مصدق السلطنه نیز زیر فشار و انتقاد قرار گرفت.[۱۷]
محمد علی شاه در تاریخ ۲۹ دی۱۲۸۵ تاجگذاری کرد. در تاریخ ۱۵ دسامبر۱۹۰۷ بین محمد علی شاه و مجلس شورای ملی جدال شد زیرا مجلس حقوق وی را کم کرد و دیگر تصویب نکرد که وی برای هزینههای شخصی از دولت روسیه وام بگیرد. در عوض روسیه برای براندازی مشروطه محرمانه به او وام داد و محمد علی شاه جواهرات و مروارید ثروت ایران را گرو گذاشت.[۱۸]
رها کردن شغل مستوفی
در این باره مصدق به دو علت اشاره کردهاست، او علیرغم احساس رضایت در سالهای نخستین این مسؤولیت، به کسب دانستهها بیش از آنچه در مکتبخانههای فراگیر درس داده میشد، گرایش داشت و در این میان ماجرای گله مندی یک ارباب رجوع که به گفته مصدق “حقوقی در حقش برقرار شده و از تأدیهٔ رسوم معمول خودداری میکرد... ” بهانهای به دست امینالسلطان اتابک اعظم صدراعظم دوران ناصری و مظفری داد تا ناراحتی درونی خود را نسبت به مصدق که میاندیشید با مخالفان صدراعظم ارتباط دارد، اشکار ساخته و تصمیم به برکناری او بگیرد، کاری که در عمل رخ نداد. این جریان منجر به این شد که مصدق در خانه گوشه نشینی کند و روانهٔ مدرسهٔ تازه تأسیس شدهٔ علوم سیاسی آن دوره گردید. ولی به علت ممنوعیت تحصیل مستخدمین دولت، در خانه به مطالعهٔ خصوصی پرداخت و از اساتیدی مانند شادروان شیخ محمدعلی کاشانی، میرزا عبدالرزاق خان یغابری، میرزاغلامحسینخان رهنما و میرزا جوادخان قریب (دیپلم مدرسهٔ سیاسی و ناظم مدرسهٔ آلمانی) بهره برد.
مصدق برای رها کردن کارش دو دلیل بر میشمرد:
یکی این بودکه از مسؤولیت کاری که داشتم خود را رها کنم تا بهتر بتوانم تحصیل کنم و دیگر اینکه چون تبلیغات علیه مستوفیان روز به روز بیشتر میشد. من خود را از جرگهٔ آنان خارج نمایم و علت فراوانی تبلیغات این بود که بعد از مشروطه این اندیشه در جامعه قوت گرفت که تجدید رژیم مستلزم تشکیلات نو است؛ کارمندان پیشین باید از کار خارج شوند و جای خود را به چهرههای جدید بسپارند[۱۹]
برای شغل مستوفی شرایط مساعد نبود و دیگر اعتبار خود را از دست میداد. مصدق بر آن شد که در راه سیاست قدم بگذارد. مصدق شغل مستوفی خراسان را نزد آقا میرزا رضا گرکانی به امانت گذاشت. آقا میرزا مستوفی کردستان و ساوه بود. عبدالله مستوفی مینویسد «مصدق به مناسبت خصوصیتی که با برادرم آقا میرزا داشت به تقاضای خود مصدق، کار خراسان را هم ضمیمه سایر کارهای آقا میرزا گشت و فرمان و احکام آن صادر گردید».[۲۰]
تلاش برای نمایندگی در مجلس دوره اول
محمد مصدق در بارهٔ انتخاب خود به نمایندگی اصفهان در مجلس دورهٔ اول چنین مینویسد:[۲۱]
«روزهای اول مشروطه که هنوز مشروطیت ایران نضج نگرفته بود و مقام نمایندگی حقوق نداشت و کمتر کسی داوطلب وکالت بود، برای من نیز سهل بود که مثل بعضی از همقطارانم به نمایندگی یکی از طبقات وارد مجلس بشوم و آن چیز که مانع از هر اقدام گردید نداشتن سن سی سال بود. ولی بعد که اعتبارنامه بعضی از نمایندگان کمتر از سی سال به تصویب رسید من نیز به فکر وکالت افتادم و چون در طهران محلی برای انتخابم نبود به جهات زیر داوطلب نمایندگی از شهر اصفهان شدم:
- از طبقه اعیان و اشراف در آن شهر کسی انتخاب نشده و محل آن خالی بود.[۲۲]
- همسرم در اصفهان دو ملک موروثی داشت موسوم به کاج و خواتونآباد که این علاقه سبب شده بود با بعضی از رجال و اعیان آن شهر آشنا بشوم.
- شاهزاده سلطان حسین میرزا نیرالدوله حاکم اصفهان و یکی از ملاکین مهم نیشابور سالها در نیشابور حکومت میکردو با من که مستوفی خراسان بودم ارتباط داشت.
- دوستان دیگری هم در تهران داشتم که میتوانستند به من کمک بسیار بکنند، ولی غافل از آنکه در آن دوره نیز مثل ادوار بعد اعتبارنامههایی که قبل از رسمی شدن مجلس مطرح شد بدون اعتراض گذشت و اعتبارنامه من که بعد میخواست مطرح شود در شعبهٔ مأمور به رسیدگی مورد اعتراض قرار گرفت و میرزا جواد خان مؤتمنالممالک نماینده کرمان و عضو شعبه که تاریخ وفات مرحوم مرتضیقلی خان وکیلالملک والی کرمان و شوهر اول مادرم را میدانست چنین استدلال نمود که اگر مادرم بلافاصله پس از ۴ ماه و ۱۰ روز عدّهٔ قانونی با پدر ازدواج کرده بود و من هم نه ماه بعد از آن متولد شده بودم باز سی سال نداشتم. چون این حرف جواب نداشت صرف نظر کردم.
این اعتراض که در آن دوره بر ضرر من بود در دوره شانزدهم تقنینیه [سال ۱۳۲۸ شمسی] به سودم تمام شد و علت این بود که در کابینه وثوقالدوله که هنوز قرارداد ۱۹۱۹ میلادی تصویب نشده ولی رویه کار دولت معلوم بود و من میخواستم از ایران بروم و در یکی از ممالک اروپا اقامت کنم احتیاج به گذرنامه داشتم که طبق تصویبنامه هیئت وزیران به کسانی داده میشد که دارای سجل احوال (شناسنامه) باشند. نظر به اینکه سال ولادتم در پشت قرآنی نوشته شده بود که در دست نبود، آن را بدون تحقیق و تشخیص اختلاف سال قمری با شمسی در کلانتری ۳ شهر تهران نوشتم که شناسنامه صادر شد، و موقع انتخابات دوره ۱۶ تقنینیه طبق آن شناسنامه از هفتاد تجاوز میکرد. این بود که عکس سنگ قبر مرحوم وکیلالملک کرمانی را که تاریخ وفاتش با تمام حروف روی آن منقور است از نجف خواستم و آن را به وزارت کشور فرستادم و با همان دلیل که مؤتمنالممالک ثابت کرده بود که سی سال نداشتم، ثابت کردم که سالم از هفتاد کمتر است که مورد تصدیق انجمن مرکزی انتخابات قرار گرفت و اعتبارنامهام را صادر کردند.»[۲۳]
ازدواج
سال ۱۲۸۰ خورشیدی، مصدق که در آن زمان 19 سال داشت زهرا دختر میر سید زین العابدین ظهیرالاسلام سومین امام جمعه تهران را به همسری اختیار کرد. زهرا ملقب به شمس السلطنه بود. مادر زن مصدق دختر ناصرالدین شاه بود که لقب ضیاالسلطنه را داشت و پس از مرگ وی این لقب به دخترش زهرا که همسر مصدق بود داده شد. ازدواج این دو ۶۴ سال تا پایان زندگانی اشان ادامه یافت..[۲۴] این زوج دو پسر به نامهای احمد و غلام حسین و سه دختر به نامهای منصوره و ضیااشرف و خدیجه به دنیا آوردند.
ادامه تحصیلات و بازگشت به ایران
دوران دانشجویی دکتر مصدق در سوئیس
مصدقالسلطنه در سال ۱۲۸۷ خورشیدی برای ادامه تحصیلات خود به فرانسه رفت و پس از پایان یافتن تحصیل در مدرسه علوم سیاسی پاریس به سویس رفت و به دریافت درجه دکتری در رشته حقوق در دانشگاه نوشاتل نائل آمد. موضوع پایان نامه دکترای وی ارث در احکام اسلامی بود. اواولین ایرانی است که دررشته حقوق دارای مدرک دکترا میباشد.
مصدق در سال ۱۲۹۳خورشیدی به ایران بازگشت و به تدریس در مدرسهٔ علوم سیاسی تهران پرداخت. در همین زمان هم به تألیف و نشر آثاری همچون کاپیتولاسیون و ایران، دستور در محاکم حقوقی، شرکتهای سهامی در اروپا پرداخت.
یک سال بعد برای مدتی به عضویت حزب اعتدال و سپس حزب دموکرات درآمد. و در آبان ماه همین سال به عضویت کمیسیون تطبیق حوالجات (جانشین دیوان محاسبات) از طرف مجلس سوم به مدت ۲ سالانتخاب شد.[۲۵]
والیگری و وزارت
نظرات شما عزیزان: